عجب

fgo63r301iddd6ojra9.bmp 

دلتنگ دلتنگم چرا یادی نکردی از دلم 

از تو وفای بی وفا جز غم چه گشته حاصلم؟ 

 

دیرآمدی ای سنگدل درخود شکستم بیصدا 

حالا بیا خنجر بزن ای نازنین ای قاتلم ! 

غروب خسته

بیا و چاره ای بر این شکستن دوباره کن 

غروب خلوت مرا پر از شب و ستاره کن 

 

کنون که دورم از طلوع به حال من نظاره کن 

عزیز سالیان من! غروب را تو چاره کن  

سرنوشت ثمود

مرا سرنوشتی ست همچون ثمود 

کسی را زمن بخت بدتر نبود 

 

زدن دست وپا هم نبخشید سود 

که از بخت شومم گریزی نبود  

((مسعود سعد آمل)) ((لاغر))