خیانت
من به پای تو نشستم حیف شد تو به عشق خود خیانت کرده ای
هر چه می خواهی برو حالا بگو چون به بدگویی تو عادت کرده ای
اینهمه من جمع کردم آبرو یکسره آن را تو غارت کرده ای
بین مردم لکه دارم کرده ای درخور توهین و تهمت کرده ای
از چه می گویی که قلبم با تو است تو که پیش از من دوقسمت کرده ای
من در آیینه خودم را دیده ام توچه؟ آیا هیچ فرصت کرده ای؟
پیش خود قاضی شدی در کار خود؟ با خودت یک بار صحبت کرده ای؟
اعترافت را ندیدم هیچ وقت از گناه خود حمایت کرده ای
داد مظلومیتت بر آسمان صحبتی از آن شرارت کرده ای؟
ای که می گویی منم خائن مگر توصیانت از امانت کرده ای؟
ساده تر از من ندیدی هیچ جا قلب من را خوب سرقت کرده ای
بعد از آنش بر زمین کوبیده ای درخور زخم و جراحت کرده ای
تازه فهمیدم که عاشق نیستی تو به شهوت خوب خدمت کرده ای
عشق را کشتی مرا پیش همه مایه شرم و حقارت کرده ای
حال می گویی بیا بار دگر کشتن من را تو نیت کرده ای؟
نه نمی آیم همان یک بار بس سم درون شهد شهوت کرده ای
راست می گویی نیست تقصیر شما شاید از روی خباثت کرده ای
با نماز و اهل مسجد بینمت از نجاستها طهارت کرده ای
حقه ای دیگر به سر داری بگو باز بر قتل که همت کرده ای؟
با جنایتهای بی رحمانه ات تو مرا هم دیوسیرت کرده ای
من شدم آلوده جرم و گناه این همه را تو کثافت کرده ای
هیچ می دانی درین بازی به خود بیشتر از من اهانت کرده ای؟
با غریبه ها نشستی مانده ام تو چگونه این جسارت کرده ای؟!
فکر این حرفم عذابم می دهد با کسی جز من تو خلوت کرده ای
من شدم بازیچه دستان تو بر وجود من حکومت کرده ای
چون شدم پیش تو مهره سوخته آسیابت را به نوبت کرده ای
دیگری را جای من آوردی و باز اظهار صداقت کرده ای
چون حنای ما دگر رنگی نداشت قلب ما را توی پاکت کرد ه ای
پس فرستادی و گفتی مال تو تو غلط کردی محبت کرده ای
سلام....
شما مطالب خوب و زیبایی دارین
من وبلاگم رو تازه ساختم
اگه دوست دارین هم رو لینک کنیم....خوشحال میشم
سلام
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه شعر زیبایی بود
منم آپم
منتظرتم
سلام دوست عزیز بسیار زیبا وجذاب بود
حال کردم گلم
موفق باشی همیشه