من نمی دانم

نمی دانم چرا ادمها اینقدر خودخواهند که خودشان را فقط برای خودشان می خواهند و حاضر نیستند خودشان را با یک نفر دیگر قسمت کنند و شریک بشوند. بله من می خواستم شریک او بشوم چون دوستش داشتم اما او..... 

قلبم را مثل آب خوردن شکست  ورفت................... 

خدا لعنتش....نه لعنت نه...... من حاضر نیستم نفرینش کنم..... 

اما ای کاش روزی عشق مرا بفهمد و درک کند هر چند که شاید دیگر آن روز دیر باشد...

دوراهی

از من جواب خواهی؟           ماندم سر دوراهی 

این راه یا که آن راه؟              از دل کشیدم آهی 

یک گام از سپیدی               فرق است تا سیاهی 

با تو چگونه گویم؟                ترسم ازین تباهی 

پس فکر کن که آیا                عشق است یا نگاهی 

من خود چشیدم از عشق    دانم که بی گناهی 

عشقت فزون نگردد              تا از خودت نکاهی 

این یا حقیقت توست           یا یک خیال واهی 

این عشق چاه فقرست        یا پلکان شاهی 

در چشم تو صوابست          عین خطاست گاهی 

پیروزی ات زمانی ست         دریا شود چو ماهی 

شرط تولد توست                مرگ زیاده خواهی 

این ست پاسخ من             شعرم دهد گواهی 

بعد از شکست ماند            اندوه روسیاهی

تفو

تفو بر زندگی لعنت به بودن                تفو بر شعر و لعنت به سرودن 

اگر این زجر نامش زندگی شد؟           به سر می پرورم فکر نبودن 

اگر این معنی عشق است افسوس     که باید شعر را از نو سرودن 

داستان عشق

در داستان عشقم آخر شکست خوردم

دیدی چه عاشقانه در پای عشق مردم

هم بی نصیب دنیا در گور مرگ رفتم

هم آرزوی او را همراه خویش بردم

عشق بی رمق

زلف تو درهم است چون شکل گذشته های من

عشق تو تلخ و بی رمق چون من و خنده های من

چون به تو فکر می کنم یاد تو زنده می شود

یادی از آن گذشته ها هر شب و ناله های من

آنهمه عشوه های تو در پس اشکهای سرخ

قصه خودشکستن و تلخی نغمه های من

آنچه به چشم می رسد جلوه ای از رضایت و

آنچه به ذهن می رسد هق هق گریه های من

از خود من بپرس ازین شبرو بی نشان شب

کوچه به تنگ آمده زینهمه پرسه های من  

زخمی روزگار بد آینه خود منی 

یکسره از تو می تپد قلب جریده های من

اصطکاک

افسوس شعر من در تو اثر نداشت            آسان گذشته ای از قلب پاک من

رفتی ولی بدان مانده ست تا ابد              یادت به خاطر اندوهناک من

ای یار بی وفا روزی اگر گذر                      کردی به گور من تف کن به خاک من

تو می به کف ولی من زیر خاک سرد         مانند جوکیان گل شد خوراک من

من مردم و هنوز این زندگی توراست          لعنت به نطفه این اصطکاک من